کاش کفشم ...
گیله مرد |
چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۳، ۰۳:۰۶ ب.ظ |
۱۰ نظر
سلام علیکم بزرگوار.
اعتماد به عرش مضاعف در سخنان دیروز حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی...
مظلوم ترین دولت از دیدگاه ایشان...
به روزیم...
منتظر حضور پر مهرتان هستیم...
التماس دعای فرج + بصیرت + اخلاص + شهادت
یـ مهدی(عج) ـا
کفشم را بدهم به کفشداری؟؟
نه می ترسیدم کفشداری را گم کنم
ترجیح دادم آن را در کیف دستی بگذارم
دو مادر پیر همراهم بودند..
از همراهان یکی از دوستانم بودند..
ولی خودشان دوست داشتند با ما به حرم بیایند..
کفشهایم را در کیف دستی گذاشتم..
سلامی دادیم..
چون مادر همراهمان بود جلوتر نمی توانستند بروند..
کمی آن طرف تر به ستونی تکیه دادند..
من به همراه دوستم نیز کنارشان نشستیم..
مشغول خواندن قرآن و ادعیه شدیم..
انگار نه انگار مادران خود، حاجتی دارند...
همینطور زمزمه می کردند..
چه دخترای گلی!
خدا عاقبت به خیرتون کنه..
دست دو تا پیر و گرفتید..
اذیتون کردیم..
خدایا هر چی ازت میخوان بهشون بده
ایشاالله هر چی از امام رضا (ع) بخواین بهتون بده
یا امام رضا!
اینا دخترای گلمن
آفرین به پدر مادراتون که اینجوری تربیتون کردن
یا ضامن آهو
یا ضامن آهو
ایشاالله حضرت زهرا (س) کمکتون کنه...
از وقتی که نشستیم..
همینطور این جملات را می گفتند تا وقتی که بلند شدیم برویم..
احساس خوبی بود..
قابل وصف نیست!
تازه متوجه شده بودم
یکی از کفشهایم در کیف دستی نیست!
گفتم خدایا شکرت من هم دوست ندارم زود بروم
مادران دست به دعا شدند
یا امام رضا
یا ضامن آهو
پس کفش دخترم کو؟
من نگران کفشم نبودم!
فقط از دعاهای شیرین مادران در حیرت بودم؟
اونقدر پیر بودند که گاهی اوقات در مسیر می ایستادیم تا استراحت کنند دوباره ادامه راه..
اونقدر پیر بودند که پله پله ی زیر زمین را یکی یکی می ایستادند استراحت می کردند بعد پله ی دوم..
ولی تا متوجه شدند کفش من گم شده..
دیدم هر کدام به سمتی رفته و با دقت نگاه می کند به اطراف
حتی پرده را هم کنار می زدند...
فقط در حیرت بودم!!!
و همینطور زمزمه می کردن: یا ضامن آهو کفش دخترم پیدا بشه..
یا امام غریب....
جلوتر خادمی ایستاده بود که دیدم کفش من کنار پایش است..
آمدم چیزی بگویم..
گفت دخترم این کفش شماست؟
گفتم بله
گفت اگر کمی دیرتر می آمدید می خواستم به دفتر اشیای گم شده تحویل دهم...
یک اتفاق خیلی قشنگ برایم بود..
سپاسگزارم از حضور شما در وبلاگ حقیر