ایستاده در حریمش، کفشداری می‌کنم ...

تا به شوق حضرت معصومه(س)، کاری می کنم

زائران خانه اش را گرچه یاری می کنم

نوکر این خانه ام، اما به عشق اهل بیت

ایستاده در حریمش، کفشداری می کنم

شاعر : خانم زهرا اکافان (ندا)

کفش‌هایم می‌نشیند گوشه‌ای از کفشداری ...

کاش می‌شد می‌نشستم روز و شب را در جوارت
خوش به حال خادمت هر روز می آید کنارت

من همان هستم که هر جا گفته از سادات بوده
او که از بی‌اعتباری خرج کرد از اعتبارت

خسته از آزادیِ بی قیدو‌شرط و دست‌و‌پاگیر
آمدم آرام باشم چند ساعت در حصارت

کفش‌هایم می‌نشیند گوشه‌ای از #کفشداری
تا زیارت‌نامه‌ات را بشنود از کفشدارت

خادمین حرم حضرت معصومه سلام الله علیها + گزارش تصویری

بی بی جان !

خدا تو را به دل بی قرار ما بخشید.

طلبه شهیدی که خادم متواضع حرم بی بی بود

#خادم_حرم_حضرت_معصومه سلام الله علیها
#شهید_مدافع_حرم #شهید_محمد_علی_قلی_زاده

همچون همیشه لبخندی بر لب داشت و "چوب پر" خادمی حرم در دست؛
به سبب فعالیت رسانه ای و ضرورت آشنایی و گفتگو با مسئولان، جلو رفته و عرض کردم: حاج آقا! چهره شما خیلی برای من آشناست! کجا فعالیت می کنید؟

بانو! ما را همه شوقِ کفشداری تو بس

#سرود زیبای خادمان #حرم_حضرت_معصومه_س در #مراسم_خطبه_خوانی :
.
فاطمه معصومه، کریمه ی عترت
شهر قم از فیض تو، گشته یَمِ رحمت
.
ما همگی هستیم، خادمِ دربارت
هماره می گردیم بدور زوارت
.
❤ ای ز حال دل خدامت آگاه ❤
❤ فاطمه اشفعی لنا عندالله ❤
.
تو دُخت و اُخت و عمه بر سه امام هستی
تو در سپهرِ عصمت، ماه تمام هستی
.
محیطِ فیضیه، فیض مدام تو
خضر حیات جان، تشنه ی جام تو

.
پ.ن: به نوبه ی خودم #خدا_قوت می گم به کلیه خادمین #بی_بی بخصوص کفشداران #حرم حضرت معصومه س و علی الخصوص #دوستان_جان در روز #دوشنبه شیفت ۴ ( ۱۹ ال ۲۳ شب)
پ.ن: #بی_بی_جان_ممنونتم

دوشنبه‌های با تو بودن؛ بانو !

صحنی که از بهشت برین باصفاتر است
صحن و سرای دختر موسی بن جعفر است
ای خوش به حال آنکه به دوران زندگی
خدمتگزار و خادم و دربان این در است

پ.ن1: به رسم ادب نائب الزیاره دوستان بودیم.  اگر قبول افتد ...
پ.ن2: در جوار خادمان قدیمی و باصفای حرم بی بی ...
پ.ن3: تصویر پایین هم متعلق به دانش آموز  مودب قمی آقا  سید احسان فاضلی هستش که به بنده امر فرمودند به اندازه یه کلاس تجوید قرآن مراقب کفش و  امانتدار  ماهی قرمز ایشون باشم. بنده هم برخلاف مقررات گفتم:  چشما و طاعتا  سیدی :-)  خدایا توبه

در ؛ چگونه دلش آمد ...

در، چگونه دلش آمد که به پهلو بزند
شعله ای بر جگر زخمی بانو بزند
بی حیا فاطمه رادید ولی نیت کرد
به در کنده شده با همه نیرو بزند

همه دیدند نگه داشته مولا را پس
هی قلاف آمد و میخواست به بازو بزند
میخ با شعله و با ضرب لگد کاری کرد
که نود روز فقط فاطمه سوسو بزند
بعد از آن فاطمه هر بار که پاشد بایِست
به سر شانه دیوار فقط رو بزند
تا که باری زسر دوش علی بردارد
باز پا می شد و میخواست که جارو بزند
علت گریه زینب فقط این بود که خواست
مادرش شانه به آشفتگی مو بزند
فاطمه مثل علی بود، یدالله ولی
اجل این بار بعید است که زانو بزند

ای بانوی خوبی‌ها ...

مرا ای عشق، ای بانوی خوبی‌ها اجابت کن
نگاهم را پر از مفهوم ناب استجابت کن
مرا با چشم‌هایت ای نگاه خوب و رویایی
پر از گلواژه‌های خوب و زیبای نجابت کن
من از ابهام سبز صحن چشمان تو خواهم گفت
بیا بیت مرا لبریز از عِطر صلابت کن
و از برخورد بال آن کبوتر، خوب فهمیدم ...
بیا این شعر را بر بال‌های او کتابت کن                     (شعر: حامد حجتی)

پ.ن1: تصویر فوق متعلق به دوست خوبم "آقا سید اویس موسوی‌نژاد" از کفشداران خوش اخلاق و اهل دل حرم بانوی آب و آینه می‌باشد.

قصه‌های حرم ...

همه مردم شهر

برای خوابیدن قصه می گویند

و خادمین تو

خاطرات حرم را...! 

_{دست خط (+)}