تنها پناه دلم ...
- ۶ نظر
- ۲۴ آذر ۹۳ ، ۱۷:۲۷
دلم - شاید یکی از کفتراتون -
حسابی خو گرفته با هواتون
شبا وقتی که می بندن درارو
دلم می مونه تو صحن و سراتون
یه عمره عاشقونه هر شب و روز
توی شادی و غم کردم صداتون
صُبا گفتم : سلام ، خورشید بانو !
شبا گفتم : سلام ، مهتاب خاتون !
ببخش از اینکه گفتم عاشقونه
نه خانم ، ما کجا و عاشقاتون ؟
در حرم، رسمِ ادب، سر به
زمین باید داشت
قطرهای شرم گُنه، روی جبین باید داشت
به تمنایِ وصالت، چه فرستم از پیش....؟
که بجز اشک، برایت،
چه نگین باید داشت؟
آنکه بیرون زِ بهشتِ تو رود، عاقل نیست؛
ذرهای مهرِ تو را، همچو یقین، باید
داشت
بارگاهی که به شهر قم به پاست
هم برای نجف هم کربلاست
خاک اورا غرق بوسه می کنم
چون که جای پای اربابم رضاست
یکی از ویژگیهای حضرت معصومه(س) ورود زیارتنامه مأثور از معصوم(ع) است که بعد از حضرت فاطمه زهرا(س) او تنها بانوی بزرگواری است که زیارت مأثور دارد. بانوان برجستهای چون
وارد مدرسه فیضیه که شُدید
سراغ حجرههای دارالشفاء رو بگیرید
طبقه دوم راهروهای خروجی به سمت پشت بام ...
السلام علیکِ یا اُخت الرضا سلام الله علیها
عکس: دوست خوبم "مصطفا اسماعیلی (اباالجواد)"
حالا تمام دغدغهام این شده حسین
این اربعین، کرب و بلا میبری مرا ؟
-----------------------------------
پ.ن: دخیلکِ یا سیده معصومه (سلام الله علیها)
می دانم دوشنبهها
هوایم را جور دیگری داری ...
هَذَا یَوْمُ الْإِثْنَیْنِ وَ هُوَ یَوْمُکُمَا وَ بِاسْمِکُمَا وَ أَنَا فِیهِ ضَیْفُکُمَا فَأَضِیفَانِی وَ أَحْسِنَا ضِیَافَتِیدوباره آمده ام تا به من بها بدهی
مرامریض کنی و مرا شفا بدهی
گره به کار من افتاده ای کلید بهشت
خدا کند که به من فرصت دعا بدهی
من از زیارت قبلی خراب تر شده ام
خدا کند به من بی پناه جا بدهی
امشب نائب الزیارهتان هستم به رسم ادب ... اگر قبول افتد ...
ادامه شعر ...
جــــایـــی کــــه کوه خضر به زحمت بایستد
شــــاعـــر چـــگـــونـه پیش تو راحت بایستد
نـــزدیـک میشوم به تـو، چیزی نمانده است
قـــلــبـــم از اشـــتــــیــــاق زیــــارت بایستد
بــانــو ســـلام کــــاش زمان با همین سلام
در آســــتـــانــــه در ســــاعـــت بـــایــسـتد
و گـــردش نـــگـــاه تـــــو در بـــیـــن زائـــران
روی مــن، ایـــن فــتـــاده بــه لکنت، بایستد
ادامه این شعر زیبا در ...خانه پیرزن ته کوچه
پشت یک تیر برق چوبی بود
پشت فریاد های گل کوچک
واقعا روزهای خوبی بود
پیرزن هر دوشنبه بعد از ظهر
منتظر بود در زدن ها را
دم در می نشست و با لبخند
جفت میکرد آمدنها را