راستی! فاطمیه نزدیک است...
گیله مرد |
سه شنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۰۴ ب.ظ |
۶ نظر
زیر باران دوشنبه بعد از ظهر
اتفاقی مقابلم رخ داد
وسط کوچه ناگهان دیدم
زن همسایه بر زمین افتاد
سیب ها روی خاک غلطیدند
چادرش در میان گرد و غبار
قبلا این صحنه را ... نمی دانم
در من انگار میشود تکرار
آه سردی کشید، حس کردم
کوچه آتش گرفت از این آه
و سراسیمه گریه در گریه
پسر کوچکش رسید از راه
گفت:آرام باش! چیزی نیست
به گمانم فقط کمی کمرم...
دست من را بگیر، گریه نکن
مرد گریه نمی کند پسرم
چادرش را تکاند، با سختی
یا علی گفت و از زمین پا شد
پیش چشمان بی تفاوت ما
ناله هایش فقط تماشا شد
صبح فردا به مادرم گفتم
گوش کن ! این صدای روضهء کیست
طرف کوچه رفتم و دیدم
در و دیوار خانهای مشکی است
با خودم فکر می کنم حالا
کوچه ء ما چقدر تاریک است
گریه، مادر، دوشنبه، در، کوچه
راستی! فاطمیه نزدیک است...
شعر : سید حمید رضا برقعی
سلام ویژه خدمت تمتمی بچه محل های خانوم حضرت معصومه سلام الله علیها .
از وبلاگ بسیار زیبا و پرمحتوا و عکس های هنری تون دیدن کردم .
ان شاءالله توفیقاتتان روز افزون.
و من الله توفیق